برکاریدنلغتنامه دهخدابرکاریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب )تراشیدن قاش از خربزه . از خربزه و هندوانه قاش بریدن . قطع نمودن گریبان پیراهن و مانند آن . (از آنندراج ). از پیراهن درزه یقه بری
بیکاریةلغتنامه دهخدابیکاریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) بَیْکار بمعنی پرگار است و دزی در ذیل قوامیس العرب احتمال میدهد که بمعنای صفحه ای باشد که بر روی آن بوسیله ٔ پرگار اندازه ای را تر
برآریدنلغتنامه دهخدابرآریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برآردن . برآوردن . بلند کردن . برکشیدن . رجوع به برآردن و برآوردن شود.
برکاریدنلغتنامه دهخدابرکاریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب )تراشیدن قاش از خربزه . از خربزه و هندوانه قاش بریدن . قطع نمودن گریبان پیراهن و مانند آن . (از آنندراج ). از پیراهن درزه یقه بری
مجبرلغتنامه دهخدامجبر. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) به ستم برکاری داشته شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مجبور و جبر کرده شده . (ناظم الاطباء).
مکرهلغتنامه دهخدامکره . [ م ُ رِه ْ ] (ع ص ) وادار کننده کسی را برکاری که ناپسند می دارد آن را. (از اقرب الموارد). || ناپسند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء).
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ِ ] (ع مص ) محافظت . پیوسته بودن برکاری . پی کردن کاری را. مواظبت امری . || بازداشتن از چیزهای ناروا. || حفظ. نگهبانی . نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (
الجاءلغتنامه دهخداالجاء. [ اِ ] (ع مص ) مضطر کردن کسی را بکاری . (منتهی الارب ). بستم برکاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). ملجاء گردانیدن . (مصادر زوزنی ). || سپردن کار را بخدای