برپا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برقرار کردن، تاسیس کردن، دایر کردن ۲. مستقر کردن ۳. برگزار کردن، برپا داشتن ۴. به پا کردن
آباد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ان کردن، مسکونیکردن، شهرک ساختن، معمور کردن، دایر کردن، شهرکسازی کردن، توسعه دادن، ساختن، برافراشتن، بالا آوردن، برپا کردن، ساختمان کردن نوکردن
دیوانلغتنامه دهخدادیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده اس
بالا آوردنلغتنامه دهخدابالا آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) صعود دادن . از پائین ببالا بردن . برآوردن .- بالا آوردن ساختمان ؛ ساختمانی را بمرحله ٔ پوشش درآوردن .- بالا آوردن غذا ؛ بمجاز
بناکردنلغتنامه دهخدابناکردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختمان کردن . برآوردن . ساختن . پی افکندن . بن افکندن . عمارت کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بسی شهر خرم بنا کرد کی چو صد د