بره کشیلغتنامه دهخدابره کشی . [ ب َرْ رَ / رِ ک ُ ] (حامص مرکب ) بره کشتن . عمل بره کشتن .- بره کشی داشتن ؛ در گرمی و رواج بودن بازار کالایی . استفاده ٔ زیاد از میزان کردن . (از ف
برهگویش اصفهانی تکیه ای: vera / vereyle طاری: vera طامه ای: vere طرقی: vera کشه ای: vera نطنزی: vera / vereyle
کشیلغتنامه دهخداکشی . [ ک ُ ] (حامص ) عمل کشتن . حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف ).- آدم کشی ؛ قتل نفس . کشتن انسان .- || خونریزی . ج
برهلغتنامه دهخدابره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردس
کرم هفتوادلغتنامه دهخداکرم هفتواد. [ ک ِ م ِ هََ ] (اِخ ) داستان این کرم در شاهنامه ٔ فردوسی به اختصار چنین آمده است که در شهر کجاران مردی بود مشهور به هفتواد، زیرا هفت پسر داشت و دخت
تارلغتنامه دهخداتار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسما