برهودهلغتنامه دهخدابرهوده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رنگ بگردانیده و نزدیک به سوختگی رسیده از حرارت آتش . پرهوده . رجوع به برهودن و پرهودن و پرهوده شود.
بیهودهلغتنامه دهخدابیهوده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) (از مصدر بیهودن ) جامه ای را گویند که نزدیک بسوختن رسیده باشد. (آنندراج ) (برهان ). جامه ٔ نیم سوخته که بهیچ کار نیاید. برهوده . (
کان لم یکنواژهنامه آزادباطل ،ملغی ،تا اطلاع ثانوی معلق ماندن،برگرفته از زبان عربی و رایج در زبان فارسی هیچ انگاشته، بیهده انگاریده، تبه انگاشته، تباه انگاشته، برهوده انگاشته.