برهم آمدن دندانهاoccludeواژههای مصوب فرهنگستانتماس دندانهای فک پایین با دندانهای فک بالا متـ . برهم آمدن
برهمکنش مُغَذیـ مُغَذیnutrient-nutrient interactionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش دو یا چند مادۀ غذایی در بدن که ممکن است تأثیر مواد مغذی را کاهش دهد یا عوارض جانبی در پی داشته باشد
برهمکنش آبگریزhydrophobic interactionواژههای مصوب فرهنگستانتمایل گروههای غیرقطبی برای قرار گرفتن در کنار هم در یک محیط آبی
برهمکنش تبادلیexchange interactionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش ذرات بنیادی که با تبادل یک یا چند بوزون صورت میگیرد
برهم آمدن دندانهاoccludeواژههای مصوب فرهنگستانتماس دندانهای فک پایین با دندانهای فک بالا متـ . برهم آمدن
آرام سوزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبرهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: ◻︎ به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
برخورد یونندهionizing collisionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش بین اتمها یا ذرات بنیادی که در آن زوجِ یون تولید میشود