برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) برنش . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء).
برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب ُ ن ُ ] (اِ) جامه و کلاه پشمین گنده که بیشتر نصاری و ترسایان پوشند و بر سر نهند. (از برهان ). جامه ای که از پشم سیاه بافند و نادر سفید هم باشد، و آن
برنسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کلاه دراز.۲. کلاه درویشی؛ برکی.۳. جامهای که کلاه هم داشته باشد: بارانی.
برنساءلغتنامه دهخدابرنساء. [ ب َ رَ ] (ع اِ) مردم ، گویند ماأدری أی البرنساء هو؛ یعنی ندانم که او کدام از مردم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برناساء. و رجوع به برنا
برنساءلغتنامه دهخدابرنساء. [ ب َ رَ ] (ع اِ) مردم ، گویند ماأدری أی البرنساء هو؛ یعنی ندانم که او کدام از مردم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برناساء. و رجوع به برنا
برنشلغتنامه دهخدابرنش . [ ب َ ن ِ ] (اِ) برنس . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به برنیش شود.
تبرنسلغتنامه دهخداتبرنس . [ ت َ ب َ ن ُ ] (ع مص ) بُرنُس (کلاه دراز و جامه ٔ کلاه دار،از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن ) پوشیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برنسی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالفضل و معروف بشیخ زروق و ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالطریقة فی الجمع بین الشریعة والحقیقة