برنجگویش اصفهانی تکیه ای: berenǰ طاری: berenǰ طامه ای: beranǰ طرقی: berenǰ کشه ای: berenǰ نطنزی: berenǰ
انارلغتنامه دهخداانار. [ اَ ] (اِ) درختچه ایست از تیره ٔ موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزر
دانهلغتنامه دهخدادانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مطلق حبوب خوردنی از گندم و جو و عدس و باقلا و ماش و نخود و لوبیا و خلر و گاودانه و جز آن . مطلق حبه ها. غله . مطلق حبه ها از جنس گندم
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه ٔ حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به
چینلغتنامه دهخداچین . (اِخ ) در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کره ٔ زم