برنامهریزی خطیlinear programming, LPواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] شاخهای از ریاضی که تابعی خطی را با در نظر گرفتن تعدادی قید خطی کمینه یا بیشینه میسازد [مدیریت] ابزار تصمیمگیری (decision making) بهینه که در آن هدف
برنامهریزی شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی برنامهریزی شده، سازماندهی شده، برنامهدار، بابرنامه، طبق برنامه روشمند، قانونمند، متدیک
برنامهریزی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] برنامهریزی کردن، طرح کردن، فازبندی کردن تعیین سیاستکردن، سیاستگذاری کردن، طرح دادن، برنامه دادن
برنامهریزی اصطلاحشناختیterminology planningواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی مشتمل بر فعالیتها و تلاشهای آگاهانه برای برنامهریزی در جهت گردآوری پیکره و آموزش اصطلاحات و اصطلاحشناسی
برنامهریزی آبخیزwatershed management planningواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهریزی دستگاهها و منابع مالی مختلف در مدیریت جامع و پایدار یک حوضۀ آبخیز با مشارکت طرفهای ذینفع بهمنظور شناسایی مسائل و مشکلات حوضۀ آبخیز و چارهجویی د
برنامهریزی بارگُنجانyard planningواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهریزیای که در آن مدیران بنادر جابهجایی بارگنجها و صادرات و واردات را واپایی و طرحریزی میکنند
ناحیۀ شدنیfeasible regionواژههای مصوب فرهنگستاندر برنامهریزی خطی، ناحیهای که در آن همۀ قیدها برآورده میشوند
خط برشcut line 1واژههای مصوب فرهنگستاندر برنامهریزی شهری، خطی فرضی که در موقعیتی راهبردی به نحوی ترسیم شود که تمام شاخههای موجود در یک دالان حملونقل را قطع کند
فرد انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیزنده، رابط، مشوق، رایزن، مشاور گروه فشار، لابی، بانفوذ خطیب، سخنران، وکیل مدافع مبلّغ، تبلیغاتچی، پروپاگاندیست، مروّج، مسئول روابط عم
ریاضیاتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد اضیات ریاضیات محض، ریاضیات کاربردی، جبر تئوری مجموعه، حساب دیفرانسیل، حساب انتگرال، حساب بُرداری، حساب احتمالات، آمار▼ توپولوژی هندسه اقلیدسی، هندسه،
برنامهریزی شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی برنامهریزی شده، سازماندهی شده، برنامهدار، بابرنامه، طبق برنامه روشمند، قانونمند، متدیک