برمیلغتنامه دهخدابرمی . [ ب َ ] (اِ) مخفف بیرمی ، که پارچه ٔابریشمی است چون مثقالی و آنرا سلطانی نیز گویند. (از فهرست دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 197) : نسبت گونه ٔ والای بمی و بر
تل برمیلغتنامه دهخداتل برمی . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهریاری که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است . دشتی است گرمسیر و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
بمیلغتنامه دهخدابمی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بم . از بم . آنچه مربوط به شهر بم باشد. || نوعی از جامه های گران قیمت . (یادداشت مرحوم دهخدا): دو هزار مرد ابریشم پوش بر من بگذ
foldدیکشنری انگلیسی به فارسیتا کردن، تاه، تا، چین، اغل گوسفند، دسته یا گله گوسفند، حصار، چند لاءی، شکن، در اغل کردن، جا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، پیچیدن، تاه خوردن، ب
فریدالدینلغتنامه دهخدافریدالدین . [ ف َ دُدْ دی ] (اِخ ) کاتب خراسانی .در خدمت سلطان سنجر ملازمت داشته و رایت شاگردی انوری را برمی افراشته است و نیز سلطان مسعودبن محمدبن ملکشاه را مد
پشوتنلغتنامه دهخداپشوتن . [ پ َ ت َ ] (اِخ ) در اوستا فقط یک بار به اسم پشوتن (پشوتنو) برمی خوریم آنهم در ویشتاسپ یشت که معمولاً در جزو اوستای حالیه نوشته نشده است در فرگرد اول ی
اندیولغتنامه دهخدااندیو. [ اَ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ والقصص در ضمن پادشاهی شاپور اول آرد: شاپور... شهرها بسیار کرد چون شابور، و نیشابور، شادشاپور، بدان اندیوشاپور ، شاپور خو
ذیوجانسلغتنامه دهخداذیوجانس . [ ن ِ ] (اِخ ) الکلابی . دیوجانس کلبی فیلسوف یونانی مولد وی به سینپ در سال 413 و وفات به 323ق .م . وی غنا و مصطلحات و مقررات جماعات بشری را بچیزی نمی
ابوالمقداملغتنامه دهخداابوالمقدام . [ اَ بُل ْ م ِ ] (اِخ ) رجأبن حیوةبن جرول کندی . فقیهی معاصر و مجالس عمربن عبدالعزیز. وفات 112 هَ . ق . و صاحب حبیب السیر اضافه می کند از نقباء و