بالا کردنلغتنامه دهخدابالا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر بردن . فراز بردن . به بالا آوردن ، چنانکه آب را از چاه و خاک و گل را از زمین به پشت بام و غیر آن . نمو کردن .رشد کردن . بال
نرخ بالا کردنلغتنامه دهخدانرخ بالا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسیار کردن نرخ . مقابل نرخ شکستن . نرخ بلند کردن .(آنندراج ). بر قیمت افزودن . گران کردن : هر دو عالم قیمت خود گفته ای
خودافشاگریself-disclosureواژههای مصوب فرهنگستانبرملا کردن ژرفترین احساسها و تخیلها و تجربههای خود
ظاهر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ر کردن، آشکار ساختن (کردن)، برملا کردن، آفتابی کردن، فاش کردن، افشا کردن، برهنه کردن، کشف کردن اظهار چیزی کردن، برزبان آوردن