برمغازهلغتنامه دهخدابرمغازه . [ ب َ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه . (از برهان ) (از آنندراج ). برمغاز. رجوع به برمغاز شود.
برمغازلغتنامه دهخدابرمغاز. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) شاگردانه را گویند و آن زری است اندک که بعد از اجرت استاد برسم انعام به شاگرد دهند. (برهان ) (از آنندراج ). دستاران . برمغازه .
برمغازلغتنامه دهخدابرمغاز. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) شاگردانه را گویند و آن زری است اندک که بعد از اجرت استاد برسم انعام به شاگرد دهند. (برهان ) (از آنندراج ). دستاران . برمغازه .
دزدرانلغتنامه دهخدادزدران . [ دَ دَ ] (اِ) نوداران . شاگردانه . فغیاز. برمغاز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مرحوم دهخدا).
نودرانلغتنامه دهخدانودران . [ ن َ / نُو دَ ] (اِ) شاگردانه . فغیاز. برمغاز. دزدران . (یادداشت مؤلف ). نوداران . نودارانه . نودارانی . نودرانی . رجوع به نوداران و نودرانی شود. ||
مرفهلغتنامه دهخدامرفه . [ م ُ رَف ْ ف َ ه ْ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازترفیه . رجوع به ترفیه شود. || برآسوده و تن آسان . (آنندراج ). آسوده و راحت و با استراحت و خشنود و خوشدل و سعادت
بغیازلغتنامه دهخدابغیاز.[ ب َ ] (اِ) شاگردانه را گویند و آن زری باشد اندک که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان ). زری که استاد به شاگرد در عوض کار دهد شاگردانه نیز گویند، م