باف چاللغتنامه دهخداباف چال . (اِخ ) از دهات کجور مازندران . (از مازندران واسترآباد رابینو ص 109). این نام در ترجمه ٔ وحید مازندرانی بصورت نامخال ضبط شده و ظاهراً اشتباه است .
چالاب دالانلغتنامه دهخداچالاب دالان . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم کوهی است مخروطی و بسیار مرتفع در مملکت غور افغانستان و یکی از قلل کوه «سیاهکوه » میباشد و در قدیم این کوهستا
سمیرم بالالغتنامه دهخداسمیرم بالا. [ س ِ رُ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های دوگانه شهرستان شهرضا است و این بخش سابقاً جزء فارس بوده ، ولی فعلاً جزء شهرستان شهرضا منظور شده . وضع طبیعی : ب
ژرفلغتنامه دهخداژرف . [ ژَ ] (ص )عمیق است مطلقاً خواه دریا باشد و خواه چاه و خواه رودخانه و حوض و امثال آن . (برهان ). دورتک . دوراندرون . نُغُل . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی )
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) چشتی (شیخ ...) برادر خواجه اسماعیل چشتی . جامی در نفحات الانس ص 218 آرد: این شیخ احمد چشتی غیر خواجه ابواحمد ابدال است که شیخ الاسلام وی