برطاسلغتنامه دهخدابرطاس . [ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) پرطاس . نام شهری است از ولایت ترکستان ، گویند روباه آنجا پوست خوب میدارد. (برهان ). یک قسمت از مملکت روس قدیم است . ناحیه ایست در ت
برتاسلغتنامه دهخدابرتاس . [ ب َ ] (اِخ ) برطاس . نام ولایتی است از ترکستان و در آنجا پوستین خوب میباشد و آن از پوست روباه آنجاست در نهایت پاکیزگی و لطافت و آن پوستین را نیز برتاس
برتاسلغتنامه دهخدابرتاس . [ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است در حدود روس . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به برطاس شود.
برتاسلغتنامه دهخدابرتاس . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از مبارزان و دلیران . (برهان ).بقول نظامی در داستان اسکندر و روس نام پهلوانی بوده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به برطاس شود
برطاسیلغتنامه دهخدابرطاسی . [ ب َ / ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برطاس .- روباه برطاسی ؛ روباه منسوب به سرزمین برطاس : ای شیر فلک روبه برطاسی تو. سوزنی . || پوست روباه : و فیه [ فی س
برخاستنگویش اصفهانی تکیه ای: ârehesti طاری: ârossây(mun) طامه ای: beland boɂan طرقی: orsâymun کشه ای: ârsâymun نطنزی: ârossâɂan
برخاستگویش اصفهانی تکیه ای: ârestâ طاری: ârossâ طامه ای: beland bobo طرقی: orsâ کشه ای: ârsâ نطنزی: ârossâ
برطاسیلغتنامه دهخدابرطاسی . [ ب َ / ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برطاس .- روباه برطاسی ؛ روباه منسوب به سرزمین برطاس : ای شیر فلک روبه برطاسی تو. سوزنی . || پوست روباه : و فیه [ فی س
برتاسیلغتنامه دهخدابرتاسی . [ ب َ ] (ص نسبی ) برطاسی منسوب است به برتاس و آن ولایتی است از ترکستان .رجوع به برتاس شود. || نوعی از صوف است که از برتاس می آرند. (آنندراج ). پوستی که