برشتلغتنامه دهخدابرشت . [ ب ِ رِ ] (ن مف ) برشته . چیزی را گویند که در روغن بریان کرده باشند. (برهان ) (هفت قلزم ). بریان . (ضیاء).- نیم برشت ؛ نیم تف داده . نیم برشته که در رو
برشته کردنگویش اصفهانی تکیه ای: bu bedehi طاری: sür vâkard(mun) طامه ای: berešta kardan طرقی: sür vâkardmun کشه ای: berešte kardmun نطنزی: berešta kardan
برشتنلغتنامه دهخدابرشتن . [ ب ِ رِ ت َ ] (مص ) برشته کردن . بریان نمودن . (آنندراج ). بریان کردن چنانکه نان را از تیز کردن آتش یا دیر بیرون کردن از تنور : بهل تا باشد این آتش فرو