برسیانلغتنامه دهخدابرسیان . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان براآن بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . سکنه ٔ آن 373 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
برسیانواژهنامه آزادواژه ای اوستایی است - شامل بَرَ + سئِنَه، به معنای آغوشی برای باز ، یا همان پرنده معروف شکاری ، یا سیمرغ هم معنا می دهد . به معنای آغوشی برای پرواز کردن نیز هست
برسیان دارولغتنامه دهخدابرسیان دارو. [ ب َ ](اِ مرکب ) عصی الراعی . (الابنیه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطباط. سبطباط. (الابنیه ). و رجوع به برسنبدار و حاشیه ٔ مربوط به آن در این لغتنامه
برسیانالغتنامه دهخدابرسیانا. [ ب َ ] (اِ) برسیانه . رستنیی باشد که تخم آن مانند تخم کرفس است و علت جرب را نافع باشد. (برهان ). رجوع به برسیا و برسیان و برسیانه شود.
برسیانهلغتنامه دهخدابرسیانه . [ ب َن َ / ن ِ ] (اِ) رستینی باشد که تخم آن مانند تخم کرفس است . علت جرب را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ).
برسانگویش اصفهانی تکیه ای: berasen طاری: berasen طامه ای: borasnan طرقی: berasne کشه ای: berasne نطنزی: baresne
برسیان دارولغتنامه دهخدابرسیان دارو. [ ب َ ](اِ مرکب ) عصی الراعی . (الابنیه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطباط. سبطباط. (الابنیه ). و رجوع به برسنبدار و حاشیه ٔ مربوط به آن در این لغتنامه
برسیانالغتنامه دهخدابرسیانا. [ ب َ ] (اِ) برسیانه . رستنیی باشد که تخم آن مانند تخم کرفس است و علت جرب را نافع باشد. (برهان ). رجوع به برسیا و برسیان و برسیانه شود.
برسیانهلغتنامه دهخدابرسیانه . [ ب َن َ / ن ِ ] (اِ) رستینی باشد که تخم آن مانند تخم کرفس است . علت جرب را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ).