برساملغتنامه دهخدابرسام . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) التهابی است که در پرده ٔ میان کبد وقلب عارض میشود. فارسی ، مرکب است به معنای التهاب سینه . (از اقرب الموارد). بیماری سینه است م
برسامواژهنامه آزادقوی تر از آتش بسیار فروزان ودرخشان barsam ، پسر بیژن از پهلوانان شاهنامه برسام نام فرزند و فرمانده بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید. بدو گفت برسام کای
برسامفرهنگ نامها(تلفظ: barsām) از نامهای شاهنامه ؛ (در اعلام) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
جرساملغتنامه دهخداجرسام . [ ج َ ] (ع اِ)همان برسام است چنانکه در بحر الجواهر ضبط است . (ازکشاف اصطلاحات فنون ). علت برسام . (یادداشت مؤلف ).
جرساملغتنامه دهخداجرسام . [ ج ِ ] (ع اِ) علت برسام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری برسام . (ناظم الاطباء). برسام . (متن اللغة) (ذیل اقرب الموارد از تاج ). || زهر. (منتهی الار
براسیملغتنامه دهخدابراسیم . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ برسام .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برسام شود.
بلساملغتنامه دهخدابلسام . [ ب ِ ] (ع اِ) برسام . (منتهی الارب ). برسام ، که علت و مرض مشهوری است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به برسام شود.