برساختگیلغتنامه دهخدابرساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) آمادگی . آرایش . خودآرایی : هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب . سنایی .|| جعل . ساختگی . رج
بدساختگیلغتنامه دهخدابدساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری : محتشم خدمتکاران او این مرد (بوسهل زوزنی ) بود اما بر مردمان بدساختگی کردی و درشت و ناخوش و صفرایی عظیم داشت
برهان برساختیconstructive proofواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برهان در ریاضیات که در آن وجود شیء مورد نظر ازطریق ساختن یا ارائۀ روشی برای ساختن آن اثبات میشود
پدیدار برساختیconstructed featureواژههای مصوب فرهنگستانپدیداری که به دست انسان برای فعالیتی خاص ساخته شده است
حملۀ برساختیfabrication attackواژههای مصوب فرهنگستانحملهای که در آن یک طرف غیرمجاز اطلاعات جعلی وارد سامانه میکند
مواد برساختیartificial materialsواژههای مصوب فرهنگستانموادی مصنوعی که تحت شرایط مشخص برای ایجاد خواصی ویژه در آنها، متناسب با کاربردشان، ساخته میشوند
بدساختگیلغتنامه دهخدابدساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری : محتشم خدمتکاران او این مرد (بوسهل زوزنی ) بود اما بر مردمان بدساختگی کردی و درشت و ناخوش و صفرایی عظیم داشت
تکراریهای پیاپی برساختهsynthetic tandem repeatواژههای مصوب فرهنگستانالیگونوکلئوتید برساختی که از توالیهای کوتاه تصادفی پشت سر هم تشکیل شده است
پیوندینۀ سرخرگی ـ سیاهرگیarteriovenous graftواژههای مصوب فرهنگستانرگی خودپیوندینهای یا دگرپیوندینهای یا برساختی که جانشین بخش معیوب شریان یا ورید میشود
پیوندینۀ چندسازهcomposite graftواژههای مصوب فرهنگستانپیوندینهای که از دو یا چند بافت مختلف طبیعی یا برساختی تشکیل شده است
برتاختنلغتنامه دهخدابرتاختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روان شدن . جاری گشتن : چنین تاش دو دیده بگداختی ز مژگان برخساره برتاختی .اسدی (گرشاسب نامه ).چو دیدندش از جای برتاختندزپیرامنش