برسفرهنگ فارسی عمیدچوبی که در بینی شتر میکنند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار؛ مهار شتر: ◻︎ چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمعالفرس: برس).
برسفرهنگ فارسی عمید۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.
برسلغتنامه دهخدابرس . [ ب ُ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاهی بردی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برس [ ب ِ ] شود.
برسلغتنامه دهخدابرس . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ماهوت پاک کن . جامه خاره . (یادداشت مؤلف ). غرواشه . (یادداشت مؤلف ). پشنجه . || مسواک .
برستنلغتنامه دهخدابرستن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص ) رستن . رهایی یافتن . رها شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . تخلص : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آب
برستنلغتنامه دهخدابرستن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص ) رستن . رهایی یافتن . رها شدن . خلاص شدن . مستخلص شدن . نجات یافتن . تخلص : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آب
دبرسلغتنامه دهخدادبرس . [ دِ رُ ] (اِخ ) از مشاهیر معماران قرن شانزدهم م . است و آثار بسیاری در فرانسه و ایتالیااز معماری او برجایست و در 1627 م . در گذشته است .
لابرسلغتنامه دهخدالابرس . [ ب ِ رُ ] (اِخ ) گی دو. گیاه شناس و پزشک لوئی سیزدهم . مولد روئن . وفات به سال 1641 م . و او مؤسس «ژاردن دِپلانت » است .
اجمة برسلغتنامه دهخدااجمة برس . [ اَ ج َ م َ ت ُ ب ُ ] (اِخ ) ناحیتی است در سرزمین بابل . بلاذری در کتاب الفتوح گوید که علی (ع ) اهل اجمة برس را بپرداخت ِ 4000 درهم ملزم کرد. (معجم البلدان ). اجمة برس در حفرة الصّرح ، کوشک نمرودبن کنعان است در زمین بابل . (معجم ا