برزنلغتنامه دهخدابرزن . [ ب َ زَ ] (اِ) برزین . کوی . (صحاح الفرس ). کوچه و محله . (برهان ). کوچه . (غیاث اللغات ). سرکوچه و محلت باشد. (اوبهی ). محلت . (صحاح الفرس ). قسمی از ش
برزنلغتنامه دهخدابرزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو متصل به بزماقان . || نام قریه ٔ دیگری به مرو متصل به باغ در دو فرسنگی مرو. (یادداشت مؤلف ).
بُرزنinterleaverواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که آرایش بیتها یا نمادهای ارائهشده در ورودیاش را بهنحوی تغییر میدهد که گروه بیتها یا نمادهای نزدیکبههم در خروجی آن تاحدامکان از هم جدا شوند