برخشلغتنامه دهخدابرخش . [ ب َ رَ ] (اِ) پشت ستور باری . (منتهی الارب ). پشت اسب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : روز هیجا از سر چابک سواری بردری از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند.سوزنی .
برخیزگویش اصفهانی تکیه ای: ârest / âru / ârâ طاری: âros طامه ای: beland bobe طرقی: oro کشه ای: âro نطنزی: ârâs / ârâ
برخیزگویش خلخالاَسکِستانی: bayzən دِروی: b.ayz شالی: beyz کَجَلی: beyz کَرنَقی: bayz کَرینی: beyz کُلوری: bayz گیلَوانی: verez لِردی: beyz
برخیزگویش کرمانشاهکلهری: hal̆es/ he:z ger گورانی: hal̆es/ he:z ger سنجابی: hal̆es/ he:z ger کولیایی: hal̆es/ he:z ger زنگنهای: hal̆es/ he:z ger جلالوندی: hal̆es/ he:z ger زولهای: hal̆es/ he:z ger کاکاوندی: hal̆es/ he:z ger هوزمانوندی: hal̆es/ he:z ger
جزءجزء کردنfractionationواژههای مصوب فرهنگستانجداسازی یک مخلوط در مراحل متوالی که در هر مرحله آن بخشی از مخلوط را جدا میسازند متـ . برخش
تغییر ایزوتوپیisotope fractionationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر ترکیب ایزوتوپی عنصر با استفاده از پخش و تبخیر یا تبادل شیمیایی متـ . برخِش ایزوتوپی
جزءجزء کردن کفیfoam fractionationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش جداسازی که در آن با ایجاد کف و جمعآوری آن جزئی از یک مایع را، ترجیحاً ازطریق جذب سطحی یا برجذبش در میانای گاز ـ مایع، جدا میکنند متـ . برخش کفی
بغندفرهنگ فارسی عمیدچرم؛ پوست حیوان؛ غرغن؛ غرغند: ◻︎ روز هیجا از سر چابکسواری بردری / از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند (سوزنی: مجمعالفرس: بغند).
ستیزندهلغتنامه دهخداستیزنده . [ س ِزَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه خصومت و لجاجت کند. (آنندراج ). لجوج . ژکاره . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : هجیر ستیزنده ٔ بد گمان که میداشت راز سپهبد نهان . فردوسی .تهمتن برخش ست
ستون برخشfractionating columnواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که با آن اجزای سیال گازی یا مایع را ازطریق برخش بخارـ مایع یا استخراج مایعـ مایع یا برجذبش مایعـ جامد جدا میکنند