برخاستگویش اصفهانی تکیه ای: ârestâ طاری: ârossâ طامه ای: beland bobo طرقی: orsâ کشه ای: ârsâ نطنزی: ârossâ
برخاستلغتنامه دهخدابرخاست . [ ب َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) مصدر مرکب مرخم است از برخاستن . قیام : هرکه را بر سماط بنشستی واجب آمد بخدمتش برخاست . سعدی .- نشست و برخاست ؛ نش
برخاستگویش خلخالاَسکِستانی: bašt دِروی: b.ašt شالی: bešte کَجَلی: beyšt/â کَرنَقی: beyišt کَرینی: behešt/â کُلوری: bešt گیلَوانی: verešte لِردی: beyišt
برخاست نامهلغتنامه دهخدابرخاست نامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ دعوت .(ناظم الاطباء). || عزل نامه . (آنندراج ).
برخاست موجwave setupواژههای مصوب فرهنگستانافزایش سطح میانگین آب در ناحیۀ درهمشکست موج در کرانه که براثر تکانۀ موج حاصل میشود
برخاست نافرجامaborted take-offواژههای مصوب فرهنگستانناتمام ماندن روند پرواز در حین برخاست به دلیل احتمال بروز خطرات جدی برای هواگَرد
برخاستنگویش اصفهانی تکیه ای: ârehesti طاری: ârossây(mun) طامه ای: beland boɂan طرقی: orsâymun کشه ای: ârsâymun نطنزی: ârossâɂan
برخاست نامهلغتنامه دهخدابرخاست نامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ دعوت .(ناظم الاطباء). || عزل نامه . (آنندراج ).
برخاست نافرجامaborted take-offواژههای مصوب فرهنگستانناتمام ماندن روند پرواز در حین برخاست به دلیل احتمال بروز خطرات جدی برای هواگَرد
برخاستنلغتنامه دهخدابرخاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برخیزیدن . خاستن . ایستادن . بلند شدن . برپا ایستادن . بپا شدن . پا شدن . برپا شدن . متصاعد شدن . قیام . قیام کردن . قوم . قومة
برخاستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برپا شدن؛ بهپا ایستادن؛ بلند شدن.۲. از خواب بیدار شدن.۳. [مجاز] پدید آمدن؛ به وجود آمدن.۴. به گوش رسیدن صدا: صدایی برخاست.۵. رخ دادن؛ اتفاق افتادن: دعوایی م