نورلغتنامه دهخدانور. (ع اِ) روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. سنا. ضوء
یخرُفت یخکاستیablation moraineواژههای مصوب فرهنگستانلایهای از قطعات سنگی که بر روی یخ در طی برسابش یخساری قرار میگیرد
بیرانةلغتنامه دهخدابیرانة. [ ن َ ] (اِخ ) (جبال الَ ....) جبال البرتاب . جبال البرانس . صورتی از کلمه ٔ پیرنه است که نام کوههای واقع میان فرانسه و اسپانیا باشد. رجوع به الحلل السن
سرآبلغتنامه دهخداسرآب . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه در ایام گرما مسافر تشنه را بتابش آفتاب ریگ صحرا از دور چون آب نماید. و گاهی در شب ماهتاب نیز همچنین می نماید. (غیاث ). زمین شوره
بیشمهرواژهنامه آزادبیشمهر یعنی کسی که پیمان و دوستی را می پاید و کذشت میکند .شاید برابر ایثارگر باشد ( نظامی ) در برابش بیشکین است که کارش از کینه کشی هم در گذشته و پاسخ دیگران را