بربندلغتنامه دهخدابربند. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) سینه بند طفلان . (برهان ). پیش بند کودکان . گلوبند. (ناظم الاطباء). || پستان بند زنان چه بر بمعنی پستان هم آمده است و آنرا بعربی ل
ببندگویش اصفهانی تکیه ای: darband طاری: darband طامه ای: darband طرقی: derband کشه ای: derband نطنزی: darband
متزعملغتنامه دهخدامتزعم . [ م ُ ت َ زَع ْ ع ِ ] (ع ص ) دروغ بربندنده و کاذب گوینده . (آنندراج ). آن که دروغ برمی بندد و دروغ می گوید و دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ا
معتفدلغتنامه دهخدامعتفد. [ م ُ ت َف ِ ] (ع ص ) در بربندنده بر خود و نخواهنده چیزی از کسی چندانکه بمیرد از گرسنگی و این در خشک سال می کنند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا
ایصرلغتنامه دهخداایصر. [ اَ ص َ ] (ع اِ) (از «اص ر») رسن کوتاه که دامن خیمه بدان به میخ بربندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آن رسن که دامن خیمه بدان بازبندند. (مه
دهن دوختهلغتنامه دهخدادهن دوخته . [دَ هََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دهان از گفتن بربندد. دهان بسته . زبان بسته . خاموشی گزیده : کم سخنی دید دهن دوخته چشم و زبانی ادب آموخته . نظامی
ابازفرهنگ انتشارات معین( اِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمانی که به وسیلة آن خردة دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند. 2 - نام رگی است در پای .