برانیلغتنامه دهخدابرانی . [ ب َ ی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ برنیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به برنیة شود.
برانیلغتنامه دهخدابرانی . [ ب َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب است به بَرّانیَّه و آن دهی است در بخارا. جمعی از محدثان از این ده برخاسته و به برانی شهرت یافته اند. رجوع به الانساب سمعانی
برانیلغتنامه دهخدابرانی . [ ب َرْ را ] (ع ص نسبی ) منسوب است به بر، بر غیر قیاس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). علانیه . (یادداشت مؤلف ). در مقابل جَوّانی ّ. (اقرب الموارد)
برانیدنلغتنامه دهخدابرانیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) ببریدن داشتن . (یادداشت مؤلف ). || بوسه دادن . (آنندراج ).
برانیهلغتنامه دهخدابرانیه . [ ] (اِ) اعمال برانیه ظاهراً اعمال مقدماتی صنعت کیمیا و یا بمعنی کیمیای بمعنی اعم [ شیمی ] است . (یادداشت مؤلف ). ج ، برانیات : دبیس ممن یتعاطی الصناع
برانیةلغتنامه دهخدابرانیة. [ ] (ع ص ) از برانی بمعنی خارج .- مدینة البرانیة ؛ مقابل مدینة الداخله . ظاهر البلد.|| بیگانه . در الجزایر «برانی ها» اقوام عرب و قبایلی هستند که به شهر
برانیةلغتنامه دهخدابرانیة. [ ] (ع ص ) از برانی بمعنی خارج .- مدینة البرانیة ؛ مقابل مدینة الداخله . ظاهر البلد.|| بیگانه . در الجزایر «برانی ها» اقوام عرب و قبایلی هستند که به شهر
برانیدنلغتنامه دهخدابرانیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) ببریدن داشتن . (یادداشت مؤلف ). || بوسه دادن . (آنندراج ).
برانیهلغتنامه دهخدابرانیه . [ ] (اِ) اعمال برانیه ظاهراً اعمال مقدماتی صنعت کیمیا و یا بمعنی کیمیای بمعنی اعم [ شیمی ] است . (یادداشت مؤلف ). ج ، برانیات : دبیس ممن یتعاطی الصناع