براغیثلغتنامه دهخدابراغیث . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بُرْغوث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بُرْغورث ، بمعنی کیک . (آنندراج ). رجوع به برغوث شود.
باغیسیانیلغتنامه دهخداباغیسیانی . (اِخ ) (صلاح الدین محمد...) از امرای دستگاه اتابک زنگی در حلب : پس از قتل اتابک زنگی ، پسرش نورالدین محمود جای او را گرفت و بحلب شد و آنجا را به دست
براتیسلاوالغتنامه دهخدابراتیسلاوا. [ برْا / ب ِ ] (اِخ ) شهری در چکسلواکی در ساحل دانوب دارای 247000 تن سکنه و صنایع مکانیکی و شیمیائی و نساجی . (از فرهنگ فارسی معین ).
براغیللغتنامه دهخدابراغیل . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ برغیل . (منتهی الارب ). مخالیف . روستا. حومه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به برغیل شود.
برایستاد کردنلغتنامه دهخدابرایستاد کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست آمدن . ورستاد کردن : بکتوزون سپاهسالار بود به نشابور و برخلاف امیر محمود که ببلخ بود، برایستاد نکرد او را که نشاب
باغیسیانیلغتنامه دهخداباغیسیانی . (اِخ ) (صلاح الدین محمد...) از امرای دستگاه اتابک زنگی در حلب : پس از قتل اتابک زنگی ، پسرش نورالدین محمود جای او را گرفت و بحلب شد و آنجا را به دست