براسیالغتنامه دهخدابراسیا. [ بْرا ] (فرانسوی ، اِ) نوعی صعتر. (یادداشت مؤلف ). الیوسیون . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به صعتر شود.
براسیملغتنامه دهخدابراسیم . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ برسام .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برسام شود.
راسیةلغتنامه دهخداراسیة. [ ی َ ] (ع ص ) کوه استوار. (دهار). مؤنث راسی . رجوع براسیات و رواسی شود.- قدر راسیة ؛ دیگ بزرگ که همواره جهة کلانی بر یکجای بماند. ج ، رواسی ، راسیات .
برجیلغتنامه دهخدابرجی . [ ب ُ ] (اِخ ) (ممالیک ...) ممالیک جمع مملوک بمعنی غلام است و بیشتر این کلمه را در مورد غلامان سفیدپوست بکار میبرده اند سلاطین ممالیک مصر از غلامان ترک ی