برارلغتنامه دهخدابرار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر و 420 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
برآرliftواژههای مصوب فرهنگستاننیرویی که براثر برخورد هوا با سطوح فوقانی و تحتانی بال ایجاد و موجب بالا رفتن هواپیما یا ادامۀ پرواز آن شود
بَرارگیرspoilerواژههای مصوب فرهنگستانسطح متحرک یا لولاشده به بخش بالایی عقب بال که وقتی باز میشود بَرار را کاهش و معمولاً پَسار را افزایش میدهد
برآریدنلغتنامه دهخدابرآریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برآردن . برآوردن . بلند کردن . برکشیدن . رجوع به برآردن و برآوردن شود.
برآرندهلغتنامه دهخدابرآرنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برآورنده . بناکننده . آفریننده : برآرنده ٔ ماه وکیوان و هورنگارنده ٔ فرّ و دیهیم و زور. فردوسی .چنین گفت کای برتر از جان