براتکلغتنامه دهخدابراتک . [ ب َ ت ِ ] (ع اِ) پشته های خرد (جمعی است بی واحد). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
سینه برطاق شدنلغتنامه دهخداسینه برطاق شدن . [ن َ / ن ِ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و عاشق شدن . (از ناظم الاطباء). بی تاب شدن . بی قرار شدن : دل مسکین حاجتمند مشتاق بعشق ابرویت شد سینه بر طاق .سیمی نیشابوری .<