برآوردفرهنگ فارسی عمیدتعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین.⟨ برآورد کردن: (مصدر متعدی)۱. قیمت کردن.۲. سنجیدن.
برآوردلغتنامه دهخدابرآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند : نتوان کرد به پیمانه تهی دریا راهست می
برآورددیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning
برآوردفرهنگ فارسی عمیدتعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین.⟨ برآورد کردن: (مصدر متعدی)۱. قیمت کردن.۲. سنجیدن.
برآوردلغتنامه دهخدابرآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند : نتوان کرد به پیمانه تهی دریا راهست می
برآورددیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning
برآوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم ۲. ارزشگذاری، قیمتگذاری ۳. تخمین زدن، تقویم کردن
برآوردفرهنگ فارسی عمیدتعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین.⟨ برآورد کردن: (مصدر متعدی)۱. قیمت کردن.۲. سنجیدن.
برآوردلغتنامه دهخدابرآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند : نتوان کرد به پیمانه تهی دریا راهست می
برآورددیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning
برآوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم ۲. ارزشگذاری، قیمتگذاری ۳. تخمین زدن، تقویم کردن