برآوردگر کارای مجانبیasymptotic efficient estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که وقتی تعداد نمونه به بینهایت بگراید، به برآوردگری کارا تبدیل شود
برآوردگرestimatorواژههای مصوب فرهنگستانتابعی از مشاهدات آماری که بهعنوان تقریبزنندۀ پارامتر یک توزیع به کار میرود
برآوردگر اریبbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد نیست
برآوردگر انقباضیshrinkage estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگر حاصل از اصلاح یک برآوردگر معمول برای بهینهسازی یک ملاک مفروض متـ . اثر استاین Stein effect
کارایی نسبی مجانبیasymptotic relative efficiencyواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری مجانبی برای سنجش کارایی نسبی یک شیوۀ عمل آماری، مانند برآوردگر یا ملاک آزمون فرض وقتی تعداد نمونه به بینهایت بگراید
کارایی مجانبیasymptotic efficiencyواژههای مصوب فرهنگستانحد کارایی برآوردگر، وقتی که اندازۀ نمونه به بینهایت بگراید
رمهلغتنامه دهخدارمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ) گله ٔ گوسفند و ایلخی اسب .(برهان ). گله ٔ گوسفند. (آنندراج ). گله ٔ گوسفند و امثال آنها. (فرهنگ نظام ). گله ٔ گوسپندان . (ناظم الاطب
تیز کردنلغتنامه دهخداتیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن . (ناظم الاطباء). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). دم کارد
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه