برآوردگر سازگارconsistent estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که وقتی اندازۀ نمونه به بینهایت میل کند، در احتمال، به پارامتر مورد برآورد بگراید
برآوردگرestimatorواژههای مصوب فرهنگستانتابعی از مشاهدات آماری که بهعنوان تقریبزنندۀ پارامتر یک توزیع به کار میرود
برآوردگر اریبbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد نیست
برآوردگر انقباضیshrinkage estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگر حاصل از اصلاح یک برآوردگر معمول برای بهینهسازی یک ملاک مفروض متـ . اثر استاین Stein effect
برآوردگر بهساختهimproved estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که با تغییر مختصری در فرمول آن، اصلاح شده باشد
سازگارلغتنامه دهخداسازگار. (ص مرکب ) موافق . (شعوری ) (آنندراج ). موافق کارها. (شرفنامه ٔ منیری ). باموافقت . اجابت کننده و قبول کننده . (ناظم الاطباء). موءالف . آنکه صاحب فکری صل
گارلغتنامه دهخداگار. (پسوند) اِفاده ٔ فاعلیت (صیغه ٔ مبالغه ) کند وقتی که به ریشه ٔ فعل که معادل با مفرد امر حاضر است درآید : آمرزگار:گناه من ارنامدی در شمارترا نام کی بودی آمر
دفلغتنامه دهخدادف . [ دَ ] (اِ) چنبری که پوستی بر آن کشند و قوالان نوازند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). چنبری باشد که پوستی بر آن چسبانند و قوالان نوازند. (از برهان ). نام س
یکدگرلغتنامه دهخدایکدگر. [ ی َ / ی ِ دِ گ َ ] (ضمیرمبهم مرکب ) یکدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). همدیگر. (یادداشت مؤلف ). یکی با دیگری : پذیره شدش زودفرزند شاه چو دیدند م
دگرلغتنامه دهخدادگر. [ دِ گ َ ] (ق ) مخفف «دیگر» است که به معنی باز باشد. چون اضافه به چیزی کنند افاده ٔ غیریت و تکرار و تفنن و تعدد کند. (برهان ) (آنندراج ). لفظ دگر افاده ٔ م