کار برآمدنلغتنامه دهخداکار برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) انجام یافتن کار. سر و سامان گرفتن امور. جریان یافتن کار به میل و رضای شخص : کنون آن همی مر ترا بایداکه بی تو مرا کار برنا
برآمدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بالا آمدن ≠ پایین رفتن ۲. طلوع کردن، آفتاب تابیدن ≠ غروب کردن ۳. پدیدار گشتن، پدید آمدن، ظاهرشدن، نمایان گردیدن، هویدا شدن ≠ ناپدید شدن ۴. ورآمدن ۵. روییدن،
راست برآمدنلغتنامه دهخداراست برآمدن . [ ب َ م َ ] (مص مرکب ) راست روییدن . راست و مستقیم نمو کردن : نیکی و بدی سال اندر جو پدید آید که چون جو راست برآید و هموار، دلیل کند که آن سال فرا
دست آویزلغتنامه دهخدادست آویز. [ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه همراه آورند و وسیله ٔ مدعای خود سازند. (برهان ). چیزی که تمسک بدان کنند و آنرا وسیله ٔ مدعای خود سازند. (آنندراج ). در لهجه ٔ ش
نانلغتنامه دهخدانان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : ن
کار برآمدنلغتنامه دهخداکار برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) انجام یافتن کار. سر و سامان گرفتن امور. جریان یافتن کار به میل و رضای شخص : کنون آن همی مر ترا بایداکه بی تو مرا کار برنا