بذیونلغتنامه دهخدابذیون . [ ب َذْ ] (اِ) قماش نفیس .(برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). اقمشه ٔ خوب نفیس . (فرهنگ سروری ) : برز بالا بود بلند برین هست بذیون
بزیونلغتنامه دهخدابزیون . [ ب ُزْ ] (اِ) یک نوع پارچه ٔ گلابتون دوزی و زربفت و کیمخواب . (ناظم الاطباء). نوعی از ابریشم نفیس . (آنندراج ). سندس . دیبا. و احتمال دارد معرب پرنون ب
بلیونلغتنامه دهخدابلیون . [ ب ِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) تلفظ عامیانه ٔ بیلیون . هزارهزارهزار. رجوع به بیلیون شود.
بیونجیلغتنامه دهخدابیونجی . [ وَ ] (ص نسبی ) از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.
بیوندلغتنامه دهخدابیوند. [ وَ ] (اِ) غدر. بی وفایی . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خیانت . فریب و حیله . (ناظم الاطباء).
بیوندلغتنامه دهخدابیوند. [ وَ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قبائل لر است . رجوع به تاریخ گزیده ص 539 شود.
بیونیجلغتنامه دهخدابیونیج . [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش کرند شهرستان شاه آباد کرمانشاه است و 1300 تن سکنه دارد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 161 و دایرة المعارف فارسی شود.
بلیونلغتنامه دهخدابلیون . [ ب ِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) تلفظ عامیانه ٔ بیلیون . هزارهزارهزار. رجوع به بیلیون شود.
بیونجیلغتنامه دهخدابیونجی . [ وَ ] (ص نسبی ) از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.
بیوندلغتنامه دهخدابیوند. [ وَ ] (اِ) غدر. بی وفایی . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خیانت . فریب و حیله . (ناظم الاطباء).
بیوندلغتنامه دهخدابیوند. [ وَ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قبائل لر است . رجوع به تاریخ گزیده ص 539 شود.
بیونیجلغتنامه دهخدابیونیج . [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش کرند شهرستان شاه آباد کرمانشاه است و 1300 تن سکنه دارد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 161 و دایرة المعارف فارسی شود.