بذیملغتنامه دهخدابذیم . [ ب َ ](ع ص ) قوی و توانا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد). || دهن بدبو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دهنی که بوی آن متغیر باشد. (از
بزیملغتنامه دهخدابزیم . [ ب َ ] (ع اِ) بند تره و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شاخه ٔ نازکی که با آن دسته ٔ سبزی را می بندند. (ناظم الاطباء). || فضله ٔ زاد. (منتهی الارب )
بذیمةلغتنامه دهخدابذیمة. [ ب َ م َ] (ع ص ) خردمندی که در خشم از جا نرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه در غیر مورد غضب غضبناک نشود.(از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ ق
بهیملغتنامه دهخدابهیم . [ ب َ ] (اِ) صفه و بالاخانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به بهو شود.
بهیملغتنامه دهخدابهیم . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از رایان هنداست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : همیشه رای بهیم اندر آن مقیم بدی نشسته ایمن و دل پرنشاط و ناز و بطر. فرخی .چ
بهیملغتنامه دهخدابهیم . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) سیاه و تاریک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیاه . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) : دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت چو
بذیمةلغتنامه دهخدابذیمة. [ ب َ م َ] (ع ص ) خردمندی که در خشم از جا نرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه در غیر مورد غضب غضبناک نشود.(از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ ق
توانالغتنامه دهخداتوانا. [ ت ُ / ت َ ] (نف ) (از: «توان » + «َا»، پسوند فاعلی یا صفت مشبهه ) قادر. کسی که از عهده ٔ انجام کار برآید. زورمند. نیرومند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نیر
ذی مسطنلغتنامه دهخداذی مسطن . [ م ُ طِ ] (اِخ ) مشهورترین خطیب اطینه . مولد وی به سال 384 و وفات 332 ق .م . بود. وی مدت پانزده سال تمام وقت خویش را صرف مخالفت فیلیپوس مقدونی پدر اس
بهیملغتنامه دهخدابهیم . [ ب َ ] (اِ) صفه و بالاخانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به بهو شود.