بذعلغتنامه دهخدابذع . [ ب َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تراویدن آب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذی
بذالغتنامه دهخدابذا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) کلام بیهوده و قبیح . (یادداشت مؤلف ). بذاء. رجوع به بذاء شود.
بذءلغتنامه دهخدابذء. [ ب َذْءْ ] (ع مص ) ناخوش دیدن حال کسی را و کراهیت داشتن از آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حقیر پنداشتن کسی ر
بزالغتنامه دهخدابزا. [ ب َ ] (ع اِمص )بَزی ̍. کجی پشت ، نزدیک سرین و یا مشرف شدن وسط پشت بر سرین یا بیرون آمدگی سینه و درآمدگی پشت یا بیرون آمدگی سرین . (ناظم الاطباء) (آنندراج
بضعلغتنامه دهخدابضع. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن . (منتهی الارب ).
ذلغتنامه دهخداذ. (حرف ) حرف نهم است از حروف الفبای عرب و یازدهم از الفبای فارسی و بیست و پنجم از حروف ابجد و در حساب جمّل آن را به هفتصد دارند. و نام آن ذال است و گاه برای اس
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در