بدقمارلغتنامه دهخدابدقمار. [ ب َ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) آنکه قمار بناراستی بازد. (آنندراج ). آنکه در قمار تقلب کند : ز دست طالع بد می رویم شهر بشهرچو بدقمار که تغییر می دهدجا را. م
بزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپستانداری اهلی، علفخوار، و نشخوارکننده با ریش، دم کوتاه، و شاخهای خمیده. بز آوردن: (مصدر لازم) در قماربازی بد آوردن و باختن. بز کوهی: (زیستشناسی) حیوانی علف
بزبیارلغتنامه دهخدابزبیار. [ ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه در قمار نقشهای بد آرد. (یادداشت بخط دهخدا). که ستاره ٔ او در قمار نگردد. که بخت با او در بازی یار نباشد.
قاب قمارخانهلغتنامه دهخداقاب قمارخانه . [ ب ِ ق ِ / ق ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) || گربز. سخت گربز. ارقه . || لاابالی . || سخت بیشرم برای کثرت معاشرتهای بد.
بطرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهیکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی. بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.