بدبختدیکشنری فارسی به انگلیسیdownfallen, hapless, ill-fated, ill-omened, ill-starred, luckless, miserable, squalid, unfortunate, unhappy, unlucky, wretch, wretched
بدبختفرهنگ مترادف و متضاد۱. بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهب
بدبختلغتنامه دهخدابدبخت . [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بی طالع. بی نصیب . بداختر. غیرمقبل . (از ناظم الاطباء). شقی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). سیه روز. سیه روز