بدیهیدیکشنری فارسی به انگلیسیaxiomatic, evident, necessary, obvious, self-evident, self-explanatory, truism
بدیهیلغتنامه دهخدابدیهی . [ ب َ هی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بدیهة. ناگهانی . (ناظم الاطباء). مرتجل . (فرهنگ فارسی معین ). || بدون فکر و یادآوری و تأمل و اندیشه . (ناظم الاطباء).
بدیهی سجاوندیلغتنامه دهخدابدیهی سجاوندی . [ ب َ هی ِ س َ وَ ] (اِخ ) مجدالدین احمد. صاحب تفسیر عین المعانی . از فضلای عهد سنجر بود. صاحب مجمعالفصحا از اشعار وی نقل کرده است . رجوع به مجم
بدیهیهلغتنامه دهخدابدیهیه . [ ب َ هی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث بدیهی : امور بدیهیه . ج ، بدیهیات . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهیاتلغتنامه دهخدابدیهیات . [ ب َ هی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ بدیهیه . (یادداشت مؤلف ). اشیائی که علم آنها موقوف به تفکر نباشد. (آنندراج ). || وقایع غیرمنتظره . (فرهنگ فارسی معین ).
بدیهیاتفرهنگ انتشارات معین(بَ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدیهه . 1 - امور بدیهی ، چیزهای کاملاً آشکار و واضح . 2 - وقایع غیرمنتظره .