بدیهلغتنامه دهخدابدیه . [ ب ِ ی ِ ] (اِ) آرزومندی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ). در برهان بمعنی آرزومندی آورده و غلط است بویه را بدیه خوانده و او را دا
بدیهیدیکشنری فارسی به انگلیسیaxiomatic, evident, necessary, obvious, self-evident, self-explanatory, truism