بدگماندیکشنری فارسی به انگلیسیcynical, distrustful, doubter, doubting Thomas, dubious, paranoid, suspicious
بدگمانلغتنامه دهخدابدگمان . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ) آنکه گمان بد داشته باشد. (آنندراج ). سؤظن دار. بدخیال .شبهه دار. (ناظم الاطباء). متظنن . (مهذب الاسماء). سَیَّی ءالظن . ظن
بدگمانلغتنامه دهخدابدگمان . [ ب َ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ) آنکه گمان بد داشته باشد. (آنندراج ). سؤظن دار. بدخیال .شبهه دار. (ناظم الاطباء). متظنن . (مهذب الاسماء). سَیَّی ءالظن . ظن
ارغونلغتنامه دهخداارغون . [ اَ ] (اِخ ) ابن اباقاخان . اباقاخان میل داشت که پس از او پسر وی ارغون بمقام ایلخانی برسد ولی چون این امر با یاسای چنگیزی که سلطنت را حق ارشد شاهزادگان
گوجه فرنگیلغتنامه دهخداگوجه فرنگی . [ گ َ / گُو ج َ/ ج ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) گل گلاب در ذیل گیاهان دولپه ای پیوسته گلبرگ در تیره ٔ بادنجانیان آرد: گوجه فرنگی یا تمات که میوه ٔ درشت قر
مشتبه بهدیکشنری عربی به فارسیبدگمان شدن از , ظنين بودن از , گمان کردن , شک داشتن , مظنون بودن , مظنون , موردشک