بدویتفرهنگ فارسی معین(بَ دَ یَّ) [ ع . بدویة ] (اِمص .) 1 - بادیه نشینی ، بیابان گردی . 2 - عقب ماندگی .
بدویتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادیهنشینی، صحرانشینی، بیاباننشینی ≠ مدنیت ۲. جاهلیت ۳. عقبماندگی ۴. توحش ≠ تمدن
بدودلغتنامه دهخدابدود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُدّ. بتها. (یادداشت مؤلف ) : زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر درها و دیوارها می بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 421).
بضوضلغتنامه دهخدابضوض .[ ب َ ] (ع ص ) بئر بضوض ؛ چاه کم آب . ج ، بِضاض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
بضوضلغتنامه دهخدابضوض . [ ب ُ ] (ع مص ) بَض ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بض در تمام معانی شود.
بذأتلغتنامه دهخدابذأت . [ ب َ ءَ ] (ع مص ) بد و زشت گفتار گردیدن . بَذْء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدزبان شدن . بیهوده گوی شدن . (یادداشت مؤلف ). || حقیر شدن . بَذْء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ مص ) زشت گفتاری . بدزبانی . (یادداشت مؤلف ).-
بیابان گردیلغتنامه دهخدابیابان گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) زیستن در بیابان . بدویت . چادرنشینی . بیابان نوردی . عمل بیابان گرد.
آغازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم غاز، ابتدا، اول، شروع، سر، مرکز بدو، بدایت، عنفوان، مبدأ▼ طلوع، ورود برخاست، حلول، نشئت، فرارسیدن نوباوگی، جوانی آغاز تاریخ، بدویت، کهنگی تأسیس، افتتاح▼، بنیانگذاری، مشارکت پردهبرداری، کشف آمادگیهای اولیه، مقدمات، آمادگی پیشگفتار، مَطلَع، سرآغاز پیشاهنگ، جلو پگاه، صبح تازهوارد، نوآموز