بدورلغتنامه دهخدابدور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَدْر. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) : ساحت سینه های مشتاقان زآرزوی تو شد بدور و شموس . سنایی .|| ج ِ بدرة. (ناظم الاطباء). و رجوع به بدر و بدرة شود.
بدورلغتنامه دهخدابدور. [ ب ُ ] (ع مص ) پیشی گرفتن و شتافتن سوی چیزی . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). پیشی گرفتن . سوی چیزی شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). مبادرة. اسراع . (از اقرب الموارد).
بیدورلغتنامه دهخدابیدور. [ ] (اِ) تمک . نرم از گیاههای زمین . و رجوع به خربث در ابن البیطار و تمک شود.
بذورلغتنامه دهخدابذور. [ ب َ ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نمّام . (از اقرب الموارد). || آن که پوشیدن راز نتواند. ج ، بُذُر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بذورلغتنامه دهخدابذور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَذْر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) . (از تاج العروس ). رجوع به بذر شود.
آدمی بدورلغتنامه دهخداآدمی بدور. [ دَ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.
بدورهلغتنامه دهخدابدوره . [ ب َ رَ / رِ / ب َ وَ رَ / رِ ] (اِ) طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی بر
آدمی بدورلغتنامه دهخداآدمی بدور. [ دَ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.
بستان بدورانلغتنامه دهخدابستان بدوران . [ ب ُ ن ِ... ] (اِخ ) باغ معروفی به بغداد بود در قرن چهارم هَ . ق . رجوع به اخبارالراضی چ 1935 م . ص 218 شود.
جرم سماويدیکشنری عربی به فارسیجسم کروي , گوي , عالم , احاطه کردن , بدور چيزي گشتن , بدور مدار معيني گشتن , کروي شدن
orbsدیکشنری انگلیسی به فارسیوطن، گوی، جسم کروی، بدور مدار معینی گشتن، بدور چیزی گشتن، کروی شدن، احاطه کردن
بدورهلغتنامه دهخدابدوره . [ ب َ رَ / رِ / ب َ وَ رَ / رِ ] (اِ) طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی بر
آدمی بدورلغتنامه دهخداآدمی بدور. [ دَ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.