بلیلانهلغتنامه دهخدابلیلانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) ممال بلالانه . سزاوار پوشیده شدن بلال که مؤذن حضرت صلی اﷲ علیه و آله باشد. (ناظم الاطباء) : عبای بلیلانه در بر کنندبه دخل
بلیلالغتنامه دهخدابلیلا. [ ب َ ] (اِخ ) نام حضرت امیرالمؤمنین ابوالحسن علی بن ابی طالب علیه السلام است در انجیل عیسی . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
بلیلجلغتنامه دهخدابلیلج . [ ب َ لی ل َ ] (معرب ، اِ) معرب بلیله است . (منتهی الارب ). بلیله . (دهار) (زمخشری ). به فارسی بلیله گویند. (از الفاظ الادویة) (از اختیارات بدیعی ). ثمر
بلیلوندلغتنامه دهخدابلیلوند. [ ب ِ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه ، بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 200 تن ، آب آن از چاه و رودخانه ٔ طاف و محصول آن غلات است . ساکنان این د
الفاوتواژهنامه آزادبدلیل فراوانی علفزارها این روستا آنرا ابتدا علف آباد گفته اند که در اثر گذر زمان به الفاوت تعقیر یافته این روستا جزاولین سرچشمهای قرهچای میباشد
بسببلغتنامه دهخدابسبب . [ ب ِ س َ ب َ ] (حرف اضافه مرکب ) بجهت و بدلیل . (ناظم الاطباء). و رجوع به سبب شود.
اچمواژهنامه آزاد[اَ چُ] برویم [اِ چَ] بروم؟ نام زبان باستانی هخامنشی ومحلی ساحلی جنوب ایران که اعراب بدلیل نداشتن حرف چ به ایرانیان اچم زبان آن منطقه اجم یاعجم میگفتند