بدلیدیکشنری فارسی به انگلیسیcounterfeit, dummy, fake, false, gewgaw, imitation, imitative, pretended, shoddy
بدلیلغتنامه دهخدابدلی . [ ب َ دَ ] (ص نسبی ) چیزی که جنسش بد باشد. خوش ظاهر و بدباطن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). قلب . (یادداشت مؤلف ) : یک هنرستش که عیب او ببردآنکه ز
بِدُلّیْدیگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کنسل شد ، فراموش شد ، از بین رفت ، پشیمان شدن از انجام کاری را دُلّیْدَنْ گویند.
بدلیسلغتنامه دهخدابدلیس . [ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است به ارمینیه با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از آن زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب خیزد. (حدود العالم از مؤلف )
بدلیسیلغتنامه دهخدابدلیسی . [ ب ِ ] (اِخ ) مولانا حکیم الدین ادریس . مورخ کردنژاد و مؤلف تاریخ هشت بهشت در تاریخ سلطنت هشت تن از آل عثمان و سلیم نامه که ابتدا در خدمت آق قوینلو ب
بدلیسلغتنامه دهخدابدلیس . [ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است به ارمینیه با نعمت و مردم و خواسته و بازرگانان بسیار و از آن زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب خیزد. (حدود العالم از مؤلف )
بدلیسیلغتنامه دهخدابدلیسی . [ ب ِ ] (اِخ ) مولانا حکیم الدین ادریس . مورخ کردنژاد و مؤلف تاریخ هشت بهشت در تاریخ سلطنت هشت تن از آل عثمان و سلیم نامه که ابتدا در خدمت آق قوینلو ب
بدلیونلغتنامه دهخدابدلیون . [ ب َ ] (از یونانی ، اِ) به لغت سریانی صمغی باشد سیاه رنگ بسرخی مایل مشهور به مقل ازرق . (برهان قاطع) (آنندراج ). راحةالاسد. مقل . (یادداشت مؤلف ). و