بدقولیلغتنامه دهخدابدقولی . [ ب َ ق َ / قُو ] (حامص مرکب ) خلف قول . مخلافی . (یادداشت مؤلف ). عمل بدقول . بدعهدی . مقابل خوش قولی .- بدقولی کردن ؛ بدعهدی کردن : و عهد ایشان (پر
خلف قول کردنلغتنامه دهخداخلف قول کردن . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدقولی کردن . به قول و قرار خود وفا نکردن . تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
بی قولیلغتنامه دهخدابی قولی . [ ق َ / قُو ] (حامص مرکب ) بی اعتباری . بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی . بدقولی . خلف عهد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به قول شود.
خلف وعد کردنلغتنامه دهخداخلف وعد کردن . [ خ ُ ف ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دروغ کردن وعده . بدقولی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خلف وعدلغتنامه دهخداخلف وعد. [ خ ُ ف ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنهارخواری . دروغ وعدگی . بدقولی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خلف قوللغتنامه دهخداخلف قول . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدقولی ، عدم وفای بقول . (یادداشت بخط مؤلف ).