بدرگویش اصفهانی تکیه ای: bederen طاری: ârgür طامه ای: bodernan طرقی: behvar / bederne کشه ای: behva /bederne نطنزی: der bede
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (اِخ ) غزوه ٔ معروف رسول اکرم با کفار، و اصلاً نام چاهی است میان مکه و مدینه . در جنوب غربی مدینه ، در فاصله ٔ 28 فرسنگی آن و در پایین وادی الصفراء
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن غلام . (آنندراج ): بدر الغلام بدراً؛ کامل و تمام گردید.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمام و کامل شدن همچون ماه تمام . (
منیرلغتنامه دهخدامنیر. [ م ُ ] (ع ص ) روشن و روشن کننده . (آنندراج ). روشن و تابان و درخشان . (ناظم الاطباء). روشن . (مهذب الأسماء) : ... و من الناس من یجادل فی اﷲ بغیر علم و ل
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
نامی اردوبادیلغتنامه دهخدانامی اردوبادی . [ ی ِ اُ ] (اِخ ) در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میزیسته و با صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص معاصر بوده است و مؤلف مزبور از وی در ضمن نقل
دژم رویلغتنامه دهخدادژم روی . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص مرکب ) تیره روی . افسرده و غمگین و روی درهم کشیده : بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه . فردوسی .بپرسید پرسیدنی
مقارنتلغتنامه دهخدامقارنت . [ م ُ رَ / رِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) مقارنة. رجوع به مقارنة و مقارنه شود. || واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقةالبروج : مر آفتاب را و ماه را بدین