بددینیلغتنامه دهخدابددینی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدمذهبی . بدکیشی . الحاد. مقابل بهدینی . خوش کیشی . (فرهنگ فارسی معین ). بداعتقادی . لامذهبی . مقابل پاک دینی : هم آن این را هم این آن را شب و روزبگمراهی ز بددینی کند یاد. ناصرخسرو.مان
بدذهنلغتنامه دهخدابدذهن . [ ب َ ذِ ] (ص مرکب ) کندذهن و بی وقوف . (آنندراج ). بطی ءالفهم و کودن . (ناظم الاطباء).
بددهنلغتنامه دهخدابددهن . [ ب َدْ، دَ هََ ] (ص مرکب ) آنکه بیشتر دشنام گوید. بدزبان . پلیدزبان . زشت گوی . (یادداشت مؤلف ). فحش دهنده . ناسزاگوینده . (فرهنگ فارسی معین ).
بددینلغتنامه دهخدابددین . [ ب َ ] (ص مرکب ) بی دین و بدراه و ملحد. (آنندراج ). بدکیش و بدمذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). بداعتقاد. لامذهب . مقابل پاک دین : بدانند شاهان که روزی است این که بددین پدید آید از پاک دین . دقیقی .که بددین و ب
الحادفرهنگ مترادف و متضادارتداد، بتپرستی، بدآیینی، بددینی، بدکیشی، بدمذهبی، رجز، رفض، زندقه، شرک، کفر
بدمذهبیلغتنامه دهخدابدمذهبی . [ ب َ م َ هََ ] (حامص مرکب ) بدکیشی . بددینی . الحاد. (فرهنگ فارسی معین ) : و انوشروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 86).
ژان ایتالسلغتنامه دهخداژان ایتالس . [ ل ُ ] (اِخ ) نام فیلسوف یونانی در قرن یازدهم میلادی . وی در ایتالیا متولد شد و در قسطنطنیه نشو و نما یافت . فلسفه و آثار افلاطون و ارسطو و فرفوریوس و ژامبلیک و پرکلوس را شرح کرد ولی متهم به بددینی گشت و تکفیر شد.
بددینلغتنامه دهخدابددین . [ ب َ ] (ص مرکب ) بی دین و بدراه و ملحد. (آنندراج ). بدکیش و بدمذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). بداعتقاد. لامذهب . مقابل پاک دین : بدانند شاهان که روزی است این که بددین پدید آید از پاک دین . دقیقی .که بددین و ب