بددلیلغتنامه دهخدابددلی . [ب َدْ، دِ ] (حامص مرکب ) جبن و ترس . (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی . (آنندراج ). جبن . (زمخشری ) (منتهی الارب ). فَشَل . (تاج المصادر بیهقی ). تُشحَة
بهدلیلغتنامه دهخدابهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (اِخ ) عمروبن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویه ٔ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفته ٔ او را حجت قرار داد. (ابن الندی
بهدلیلغتنامه دهخدابهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهدلة که نام قبیله ای است . (الانساب سمعانی ).
بیدلیلغتنامه دهخدابیدلی . [ دِ ] (اِخ ) از گفته ٔ مؤلف مرآة الخیال چنین برمی آید که وی بانویی بسیار خوش طبع و خوش فکر و خوشگو و زیبا و شوهرش شیخ عبداﷲ دیوانه پسر خواجه حکیم بوده
بیدلیلغتنامه دهخدابیدلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیدل . دل از دست دادگی : من و تو سخن چون توانیم گفتن من از بیدلی و تو از بی دهانی . پنجهیری . || آزردگی . دلتنگی . افس
تجزیملغتنامه دهخداتجزیم . [ ت َ ] (ع مص ) بددلی کردن از چیزی و عاجز گشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). عاجز گشتن ازچیزی . (اقرب الموارد). || سکوت
تکییللغتنامه دهخداتکییل . [ ت َ ] (ع مص ) بددلی و نامردی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترسنده بودن مرد. || پیمودن طعام را. (از اقرب الموارد).
تکعکعلغتنامه دهخداتکعکع. [ ت َ ک َ ک ُ ] (ع مص ) بددلی کردن و بازایستادن . (زوزنی ). بازایستادن و بددل شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رایناک تک