بدخلقیلغتنامه دهخدابدخلقی . [ ب َ خ ُ ] (حامص مرکب ) دشوارخویی . بدصحبتی . طخوخ . (یادداشت مؤلف ). دخن . ترش . حجرمة. (منتهی الارب ). بدخویی .
بدخلقیدیکشنری فارسی به انگلیسیacerbity, bile, crabbedness, crabbiness, edginess, grouch, grumpiness, ill nature, orneriness, sulk, tiff
بدخلقلغتنامه دهخدابدخلق . [ ب َ خ ُ ](ص مرکب ) بدخو و لجوج . (ناظم الاطباء). بدخو و شریر.(آنندراج ). تَرِش . تارش . عزور. عیذان . متدنس . عنفص .(منتهی الارب ). || جسور. (ناظم الاطباء).
بدخلقیلغتنامه دهخدابدخلقی . [ ب َ خ ُ ] (حامص مرکب ) دشوارخویی . بدصحبتی . طخوخ . (یادداشت مؤلف ). دخن . ترش . حجرمة. (منتهی الارب ). بدخویی .
بدخلقیدیکشنری فارسی به انگلیسیacerbity, bile, crabbedness, crabbiness, edginess, grouch, grumpiness, ill nature, orneriness, sulk, tiff
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
بدخلقیلغتنامه دهخدابدخلقی . [ ب َ خ ُ ] (حامص مرکب ) دشوارخویی . بدصحبتی . طخوخ . (یادداشت مؤلف ). دخن . ترش . حجرمة. (منتهی الارب ). بدخویی .
بدخلقیدیکشنری فارسی به انگلیسیacerbity, bile, crabbedness, crabbiness, edginess, grouch, grumpiness, ill nature, orneriness, sulk, tiff