بدخشاناتلغتنامه دهخدابدخشانات . [ ب َ دَ ] (اِخ ) ج ِ بدخشان . نواحی بدخشان : اگر بلاد ماوراءالنهر و بدخشانات در تحت لوای فلک فرسای و چتر سپهرآسایش (سطان محمودمیرزا) آسود... (مجالس
بدخشانلغتنامه دهخدابدخشان . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است [ از حدود خراسان ] بسیارنعمت و جای بازرگانان و اندر وی معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد و از تبت مشک بدانجا برند. (حدود ا
بدخشانیلغتنامه دهخدابدخشانی . [ ب َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به بدخشان . || لعل . (زمخشری ). یاقوت . (از دزی ج 1 ص 57) : وز انگشت شاهان سفالین نگین بدخشانی آید بچشم کهین .ابوشکور.
بدخشانفرهنگ نامها(تلفظ: badaxšān) یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت میشود. بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی
اکهواژهنامه آزاد(پارسی دری؛ استان بدخشاناکه در افغانستان، بخشی از ایران) برادر بزرگ، یا کسی که در سن و سال از شما برزگتر باشد. (پارسی دری، بدخشی؛ استان بدخشان در افغانستان ام
امیرلغتنامه دهخداامیر. [ اَ ] (اِخ ) مولانا... شاعر ترک و متقدم بر امیرعلیشیر نوایی (در گذشته به سال 906 هَ .ق .) است و اشعار ترکی خوبی دارد. در شعر فارسی تتبع شیخ کمال کرده است
بدخشانلغتنامه دهخدابدخشان . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است [ از حدود خراسان ] بسیارنعمت و جای بازرگانان و اندر وی معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد و از تبت مشک بدانجا برند. (حدود ا
بدخشانیلغتنامه دهخدابدخشانی . [ ب َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به بدخشان . || لعل . (زمخشری ). یاقوت . (از دزی ج 1 ص 57) : وز انگشت شاهان سفالین نگین بدخشانی آید بچشم کهین .ابوشکور.
بدخشانفرهنگ نامها(تلفظ: badaxšān) یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت میشود. بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی